جدول جو
جدول جو

معنی گوگ گل - جستجوی لغت در جدول جو

گوگ گل
(جَ / جِ)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. واقع در 2000 گزی شمال مینودشت. دامنه و معتدل و سکنۀ آن 125 تن است. آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج، غلات، توتون، سیگار، ابریشم و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و چادرشب است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوگال
تصویر گوگال
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
فرهنگ فارسی عمید
(گُنْ گی)
بنا به گفتۀ گزنفون، نام کسی بوده است که در جنگ پارسیان باایرتریها، طرفدار ایران شد و از طرف دربار ایران حکومت چهار شهر به وی اعطا گردید و اعقاب او این شهرهارا در زمان اردشیر دوم نیز در دست داشتند و بر آنهاحکمروائی میکردند. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 670)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُلْ)
نیکلا. نویسندۀ روسی است که به سال 1809 میلادی در شهر سوروچینسکی به دنیا آمد. از داستان های او بازرس، تاراس بولبا و نفوس مرده مهم ترند که به فارسی نیز ترجمه شده است. گوگول در سال 1852 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(گَ گِ)
نام محلی که جنگ سوم اسکندر با داریوش در آنجا واقع شده است. پلوتارک گوید جنگ بزرگ اسکندربا داریوش برخلاف آنچه اکثر مورخین نوشته اند در گوگمل روی داد نه در اربیل و این اسم به زبان پارسی معنی خانه شتر است. وجه تسمیۀ این محل از اینجا است: یکی از شاهان قدیم پارس که بر شتر تندرویی سوار بود، در اینجا از کید دشمن برست بعد مقرر داشت که این شتررا در اینجا حفظ و حراست کنند، و خراج ده را برای آسایش این شتر و مستحفظان آن تخصیص داد اگرچه گمل یا جمل لغت پارسی نیست ولی گفتۀ پلوتارک راجع به اینکه جنگ در گوگمل روی داده باید صحیح باشد... بهرحال این محل بر رود بومادوس بر نوزده فرسنگی اربیل از طرف غرب و در پنج فرسنگی موصل از طرف شرق واقع بود. (ایران باستان ج 2 ص 8-1377)
لغت نامه دهخدا
به معنی گوگار است که سرگین گردانک باشد و عربان خنفساء گویندش، (برهان)، کرمی است سرگین را گلوله گرداند، (رشیدی)، نام جانوری است که سرگین را گلوله کرده بگرداند و آن را خبزدوک نیز گویند، (جهانگیری)، به معنی جعل است که آن را خنفساء نیز گویند (انجمن آرا)، به معنی جعل است که آن را خنفسه نیز گویند، (آنندراج)، حنن، دعک، (منتهی الارب)، رجوع به گوگردانک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ /گَ)
گوانگله. گوی انگل. گوی انگله:
هر آن گوانگل زرین که چرخ از اختران سازد
لباس عمر او را چون طرازی جاودان زیبد.
اثیرالدین اخسیکتی (از انجمن آرا) (آنندراج).
ای کریمی که کند چرخ ز خورشید و هلال
جامۀ قدر تو را هر سر مه گوانگل.
کمال الدین اسماعیل (از رشیدی).
رجوع به گوانگله و گوی انگل و گوی انگله شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 22هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه، کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 680 تن است، آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
نوعی از نسترن وحشی در کتول و آمل و دیلمان. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ مِ کِ)
دهی است از دهستان چهار دولی بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 4هزارگزی شمال خاوری شوسۀ صائین دژ به میاندوآب. دره و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 55 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و بادام است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
جانوربحری است جهت مهره زدن به کار آید. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ گِ)
سجیل. (نصاب الصبیان) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از سیاه منصور شهرستان بیجار دارای 300 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو گَ)
از گو (=گاو) + گل (= گله) ، گلۀ گاو. گاوگل. گلۀ بزرگ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نوعی از صدف از طایفۀ حیوانات ناعمه یا عدیم الفقار. (یادداشت مؤلف) ، نفخ غدۀ زیرگوش. نکاف و آن آماس نکف یعنی غده های خرد که در بن زنخ میان نرمی گوش و پس گوش است باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُگُ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 17هزارگزی باختر کوهدشت و17هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از چشمه هاو محصول آن غلات، انگور، انار و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان سیاه چادربافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنان از طایفۀ گراوند و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوگل
تصویر گوگل
گله (بزرگ) گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوگال
تصویر گوگال
جعل
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری بحری است که جهت مهره زدن بکار آید (نزهه القلوب)، توضیح امکان دارد که مراد ماهی مرکب که یکی از نواعم از دسته پابرسران است باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری از شاخه نرم تنان و از دسته تبر پاییان که فسیل صدفهایش از دوران دوم زمین شناسی ببعد در طبقات زمین پیدا میشود. این جانور در اکثر دریا ها میزید، اوریون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوگال
تصویر گوگال
جعل، سرگین غلطان
فرهنگ فارسی معین
جیجاق، نام پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در روستای وزوار در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
راه و گذری که رفت و آمد عمومی شد
فرهنگ گویش مازندرانی
درختی کوچک مانند گل سرخ که در مناطق ییلاقی روید
فرهنگ گویش مازندرانی
تفاله ی گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
دل گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
آن بار، آن مرتبه
فرهنگ گویش مازندرانی
گله ی گاو
فرهنگ گویش مازندرانی